No Music = No Life

دستام بوی درمانگاه شبانه روزی می ده. با ابیکه فقط نیم ساعت اونجا بودم اما هنوز بوی بتادین و الکل رو می تونم حس کنم. بوی تند تب...

بر می گردم خونه. پا می ذارم توی اتاقم و چمباتمه می زنم گوشه ی اتاق.چشم می اندازم به رنگ آبیه دیوار. آبی که هیچ آرامشی منتقل نمی کنه.

مطمئنم یه روزی توی همین اتاق می میرم.خودمو حس می کنم که کف زمین ولو شدم و چشمام بی احساس به سقف اتاق خیره شده....

صدای تام یورک توی اتاق پیچیده. داره Go Slowly می خونه.